عشق علی علیه السلام...ابوذر غفاری (قسمت سوم)

عشق علی علیه السلام...ابوذر غفاری (قسمت سوم)

بعد از ماجرای سقیفه، مولایم علی(ع) برای استیفای حق خود و اینکه او با بیان صریح رسول خدا(ص)در حدیث ثقلین، غدیر خم، آیه مباهله و... جانشین بر حق ایشان بود، شب ها با بانو فاطمه زهرا ودو فرزندشان به درب خانه های مسلمین می رفتند و از آنها کمک می خواستند و هر شب 40 نفر از جمله خود من با او بیعت می کردیم و قرار می گذاشتیم که سحرگاه با سرهای تراشیده به منزل ایشان برویم ولی هر بار تنها چند نفر می آمدیم. من، مقداد، سلمان و... (6)

به یاد دارم زمانی را که ابوبکر بر منبر رسول خدا می نشست بسیار ناراحت و متأثر می شدیم، تا اینکه یکبار چندنفر تصمیم گرفتیم هر یک با بیان جملاتی اعتراض خود را به ابوبکر و عملکرد او اعلام کنیم؛ آن روز پس از خالد بن سعید و سلمان فارسی، من نفر سومی بودم که برخاستم و گفتم:
ای قریشیان بد کاری مرتکب شدید. قرابت و نزدیکی رسول خدا را رعایت نکردید. به خدا قسم گروهی از عرب به واسطه این عمل شما از دین خارج می شوند ودسته ای هم متزلزل و مضطرب می شوند. اگر خلافت را در خانواده پیغمبر(ص) قرار می دادید، هرگز اختلاف و مشاجره ای در میان مسلمانان رخ نمی داد، ولی از این پس به این امر طمع می کنند و چشم های مردم دنیا پرست به سوی آن متوجه می شود. خون های زیادی در راه به دست آوردن آن ریخته می شود و با قهر و غلبه و زور و سر نیزه مسخر اهل دنیا خواهید شد. شما همه می دانید و مردم صالح هم شاهد و گواه هستند که رسول اکرم فرمودند:
خلیفه پس از من، علی بن ابی طالب و پس از او پسرانم حسن و حسین می باشند و پس از آنها درمیان اولاد اطهار من خواهد بود. 
شما گفته پیغمبر را پشت سر انداختید و عهد و وصیت او را فراموش کردید و از لذت های زندگی دنیا پیروی کردید و از نعمت های پاینده و زندگی همیشگی آخرت دست کشیدید. شما هم چون امت های گذشته که پس از درگذشت پیغمبران الهی، گفته های آنان را فراموش و دستورات و وصایای ایشان را ترک می کردند و از راه دین و حقیقت منحرف می شدند، اوامر و وصایای پیغمبرتان را ترک کردید و آئین و احکام او را تغییر وتحریف کردید. اما به زودی به کیفر اعمال ناشایست خود خواهید رسید.(7)

روزی 12 نفر به قدری از اوضاع ناراحت بودیم که تصمیم گرفتیم به مسجد برویم و ابوبکر را از روی منبر پایین بکشیم ولی ناگهان چندتن از دوستان پیشنهاد دادند که به محضر امام علی برویم و از ایشان اجازه بگیریم. دیگر کاسه صبرمان لبریز شده بود و گمان می کردیم که به راه دیگری نیست؛همه پذیرفتیم و به محضر مولا علی رفتیم و گفتیم:
یا امیرالمومنین! ما تصمیم گرفته ایم ابوبکر را از منبر پایین بیاوریم و آمده ایم از شما اجازه بگیریم.
حضرت فرمودند:
رسول خدا به من خبر داده بودند که این امت با تو حیله می کنند و عهد و پیمان من را می شکنند و تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی و همانگونه که بنی اسرائیل موسی و هارون را گذاشتند و از سامری پیروی کردند، این امت نیز تورا بگذارند و دیگری را پیروی کنند.
به رسول خدا عرض کردم :
با ایشان چگونه رفتار کنم؟
فرمودند:اگر یار و یاوری داشتی با آنان جنگ کن و گرنه خون خود را حفظ کرده تا آن زمان که به نزد من می آئی.

ما دوازده نفر وقتی این گفتار مولا را شنیدیم و وقتی به اتفاقات گذشته فکر کردیم دیدیم مولایمان تنهاست ویارو یاوری ندارد پس از تصمیم خود منصرف شدیم.(8)
ادامه دارد...

منابع:
6- شرح ابن ابی الحدید ج11 ص14
7-قاموس الرجال ج2 ص 451
8-مجالس المومنین ج1 ص 203