عشق علی علیه السلام... حجر بن عدی (قسمت آخر)
شداد در پی عمل به دستور زیاد با دوستان و یاران حجر به زد و خورد پرداخت و حجر چون جان یارانش را در خطر دید ترک مخاصمه را دستور داد و خود پنهان شد. زیاد بن ابیه هم چون از دستگیری حجر بن عدی عاجز ماند محمد بن اشعث را برای دستگیری و تحویل او مأمور کرد. از طرف دیگر حجر که جان خود را در خطر دید غلامش را نزد محمد بن اشعث فرستاد تا برای او امان نامه بگیرد و قبل از هر تصمیمی آنان را نزد معاویه بفرستد تا او تصمیم گیری کند.
محمد بن اشعث هم نزد زیاد رفت و همان طور که حجر امان خواست از او امان نامه گرفت در نتیجه حجر را نزد زیاد آوردند.
سخنانی بین آن دو رد وبدل شد و در آخر زیاد به او گفت:
به خداقسم، من بر بریدن رگ گردن تو شیفته ام!
حجر هم در پاسخ او گفت:
تو به من امان بده تا نزد معاویه عقیده خود را بگویم. زیاد هم خواسته او را پذیرفت و دستور داد تا او را زندانی کردند. زیاد گفت: اگر این امان را نمی دادم در اینجا گردنت را می زدم .
اما وقتی حجر از نزد زیاد بیرون رفت با صدای بلند فریاد زد: بار خدایا، من بر همان بیعت سابق هستم نه عقیده ام برگشته ونه بر می گردد. خدا و مردم بشنوند و بدانند. (۱)
زیاد که قصدی جز کشتن حجر و یارانش نداشت و از طرفی به او هم امان نامه داده بود دنبال چاره ای بود که به نیت شوم خود جامه عمل بپوشاند، به همین دلیل به جمع آوری شهود علیه حجر پرداخت تا با این ترفند مرگ او را به جلو بیندازد به خاطر همین دستور داد مردم کوفه جمع شوند و از میان 700 نفر از قریش که درکوفه زندگی میکردند وسابقه عداوت ودشمنی با خاندان پیامبر را داشتند امضا گرفت که حجر و یارانش آماده جنگ با معاویه هستند.
پس از تکمیل شدن طومارها وگرفتن شهادت های دروغین، زیاد خدا را شاهد و گواه گرفت که در کشتن وبریدن رگ گردن حجر ویارانش خواهد کوشید.(۲)
حجر و چهارده نفر از یارانش به طرف شام اعزام شدند اما چون به مرج عذراء رسیدند از جانب معاویه دستور آمد که آنها را در همان محل زندانی کنند تا او تصمیم خود را اعلام نماید. (۳)
مأموران همراه حجر، نامه زیاد را به همراه طومارها که پر از دروغ بود را به معاویه دادند معاویه هم برای آماده سازی افکار عمومی در جهت کشتن آن سالکان راه حق نامه زیاد و شهادت شهود را برای مردم شام خواند و بعد از گفت و گوهای بسیار حکم اعدام حجر و7 نفر از یارانش را صادر کرد(۴) و چند نفر از افراد خونریز و جلاد خود را مأمور کشتن آنها کرد.
مأموران معاویه به محض ورود به مرج عذراء بلافاصله به زندان رفتند افرادی را که معاویه حکم آزادیشان را صادر کرده بود، آزاد کردند و به هشت نفر باقی مانده گفتند:
ما مأموریت داریم که پیشنهاد کنیم که از علی بن ابی طالب بیزاری بجویید و او را لعن کنید! اگر چنین کردید، شما را آزاد می کنیم و اگر نه شما را خواهیم کشت.
اما حجر و یارانش هرگز حاضر نشدند سخنی بر خلاف امیرالمؤمنین علی(ع) بر زبان جاری کنند اگر چه به قیمت جانشان تمام شود. آن مأموران دستور دادند تا قبرها و کفن های آنها را آماده کنند.
صبح روز بعد مأموران از روی تعجب پرسیدند که شما در شب گذشته به نمازهای طولانی و دعاهای نیکو مشغول بودید، حال بگویید عقیده شما درباره عثمان چیست؟
همگی پاسخ دادند : عثمان کسی بود که در حکومت اسلامی ستم کرد و به غیر حق عمل کرد.
این سخنان باعث ناراحتی و عصبانیت مأموران معاویه شد و باعث شد که آنها به طرف زندانیان بروند و بگویند: معاویه شما را بهتر می شناخت که حکم به کشتن شما داد. اکنون یا از علی بیزاری بجویید و یا همه شما را می کشیم؟
حجر ویارانش به اتفاق گفتند:
خدایا تو شاهد باش هرگز از امیرالمؤمنین علی(ع) برائت نمی جوییم بلکه او را دوست می داریم و از کسانی که از او بیزاری می جویند، برائت می جوییم.
مأموران با شنیدن این صحبت ها عصبانی تر شدند و هر یک از یاران و دوستداران امام علی (ع) را به طرز دردناکی به شهادت رساندند و حجر بن عدی را نیز گردن زدند (۵) و همانگونه که امام علی در یک خبر غیبی مردم عراق را از شهادت حجر ویارانش در مرج عذراء خبر داده بودند این اتفاق به وقوع پیوست.(۶)
روحشان با امیرالمؤمنین علی (ع) قرین رحمت و راهشان پر رهرو باشد ان شاءالله
منابع:
۱) تاریخ طبری ج 5 ص256
۲)الغدیر ج 11 ص 47
۳) تاریخ طبری ج 5 ص 272
۴) تاریخ طبری ج5 ص 273
۵) تاریخ طبری ج 5 ص 275
۶) الغدیر ج11 ص 54