عشق علی علیه السلام... عمار یاسر (قسمت دوم)

عشق علی علیه السلام... عمار یاسر (قسمت دوم)

پس از مرگ عمر و به خلافت رسیدن عثمان یکی از کسانیکه نسبت به خلافکاری ها وقانون شکنی های عثمان بن عفان خلیفه سوم اعتراض می کرد و از وی انتقاد می نمود عمار بود. برای مثال در بیت المال صندوق جواهراتی بود که عثمان مقداری از آن را برای زنان خود برداشت. این عمل باعث ناراحتی مسلمانان شد و از هر طرف سیل اعتراضات بر عثمان جاری شد تا آنکه او را خشمناک نمود. عثمان به منبر رفت و ضمن سخنرانی خود چنین گفت: احتیاجات خود را از بیت المال می گیرم هر چند بینی عده ای به خاک مالیده شود.

امام علی علیه السلام در جواب عثمان فرمودند: تو را آزاد نخواهند گذاشت بلکه دستت را از بیت المال کوتاه می کنند.
عمار نیز گفت:
به خدا سوگند! من اولین کسی هستم که از این کار بدم می آید.
عثمان ناراحت شد و گفت:
ای پسر سمیه، بر من جسور شده ای، و دستور بازداشت عمار را داد. چون عثمان به خانه برگشت عمار را طلبید واو را به کتک گرفت. آنقدر او را زدند که از هوش رفت. زمانی که به هوش آمد گفت سپاس خداوند را که اولین بار نیست که در راه او شکنجه می شوم.(8)
 عثمان از برخوردها و سخنان و اعتراضات به حق عمار به ستوه آمده بود و دانست ضرب و شتم او درخاموش نگه داشتنش مؤثر و کارساز نیست. به همین دلیل در صدد تبعید وی درآمد، اما هر گاه قصد این عمل را داشت با مخالفت شدید جمعیتی روبه رو می شد و از انجام این کار عاجز می ماند. تا اینکه خبر وفات ابوذر غفاری در ربذه رسید. در این موقع عثمان میان مردم برای ابوذر طلب رحمت وآمرزش نمود. عمار که سخنان عثمان را شنید گفت:
آری، خداوند تعالی اورا از دست ما نجات داد. عثمان دانست که این کنایه متوجه اوست، لذا با عصبانیت درحالی که پشت گردن او می زد، گفت: گمان می کنی من از تبعید کردن ابوذر نادم وپشیمانم؟ حال تو هم برو به جای اودر ربذه.
عمار این تهدید عثمان را جدی گرفت و خود را مهیای حرکت به سوی ربذه کرد تا آنکه مردم از امیرالمؤمنین علی(ع) خواستند اقدامی کند و عثمان را از تصمیم خود در مورد تبعید عمار منصرف گرداند. حضرت علی(ع) دراین مورد با عثمان ملاقات کرد وفرمود:
ای عثمان، از خدا بترس. قبلا یکی از مردان صالح امت اسلام را تبعید کردی تا در تبعیدگاه جان سپرد، اکنون می خواهی یکی دیگر نظیر و همانند او را تبعید کنی؟
دراین ملاقات گفت و گویی میان آنها صورت گرفت تا آنکه عثمان به حضرت جسارت کرد وگفت:
تو بیش از او مستوجب تبعیدشدنی! حضرت فرمود:
مانعی ندارد اگر می خواهی مرا هم تبعید کن.
چون این خبر به مهاجران وانصار رسید دور عثمان گرد آمدند و از روی اعتراض به وی گفتند:
این چه روشی است که در پیش گرفته ایی؟ هربار مردی با تو سخن بگوید و اعتراضی نماید، اورا تبعید می کنی؟!! این رفتار نادرست پایدار نخواهد ماند. عثمان که باموج اعتراضات و انتقادات مردم رو به رو شد از تصمیم خود منصرف و از تبعید عمار صرف نظر کرد.(9)

ادامه دارد...

منابع:

8- الغدیرج9 ،ص15
9- الغدیر ج9،ص18