عشق علی علیه السلام... مالک اشتر (قسمت ششم)

عشق علی علیه السلام... مالک اشتر (قسمت ششم)

پس از جنگ صفین و تحمیل حکمیت بر امام، اوضاع مصر در معرض خطر بود و نیازمند حاکمی شجاع و کارآزموده بود و این اوصاف تنها در مالک وجود داشت، لذا امام طی نامه ای او را از «نصیبین» فرا خواند تا به مصر اعزام نماید. نامه امام به مالک چنین بود:
«و اما بعد، من تو را از معدود کسانی می دانم که برای برپایی دین از او کمک می جویم تا ریشه های نخوت و خودکامگی خودکامان را بخشکانم و این شکاف عمیق و خطرناک -مصر- را مسدود نمایم. من محمد بن ابی بکر را به ولایت مصر منصوب نمودم، اما گروهی بر ضد او خروج کرده اند و او به دلیل جوانی و عدم برخورداری از تجارب و فنون جنگی نمی تواند از عهده آن برآید. پس نزد ما بیا تا درمورد آنچه لازم است بیندیشیم و یکی از یاران خیر خواه و قابل اعتماد خود را برای اداره امور محل انتخاب کن و به سوی ما حرکت نما والسلام.»
در پی فرمان امام مالک اشتر، شبیب بن عامر را برای جانشینی خود گمارد و خود به محضر امام شرفیاب شد.(1)
حضرت اوضاع مصر را برای مالک شرح داد و سفارشهای لازم را به او نمود و مالک با توصیه های امام عازم مصر شد.(2)
امام برحسب روش متداول خود نامه ای به عنوان دستورالعمل برای مالک نوشت و نامه ای هم برای مردم مصر نوشت و از انتصاب و شخصیت مالک اشتر خبر داد. امام دراین نامه مالک را شخصیتی نستوه و قاطع و خداترس خواند و مردم را به پیروی از او درجنگ و صلح دعوت کرده و در پایان بر مردم درود وسلام فرستاده بود(3) این نامه غیر از عهدنامه معروف مالک اشتر است.
مالک اشتر پس از دریافت دستورات امام به جانب مصر حرکت کرد، اما جاسوسان خبر عزیمت مالک را به معاویه دادند و ازآنجا که معاویه چشم طمع به مصر داشت از این خبر سخت نگران و آشفته شد، زیرا او می دانست با حضور مالک در مصر هرگز نمی تواند بر آنجا مسلط شود، لذا به فکر افتاد تا مانع ورود مالک به مصر شود تا بتواند به اوضاع نابسامان آنجا سامان بخشد. از این رو برنامه قتل مالک را طراحی کرد. او برای اینکار یکی از بردگان آزاد شده عمر را برای مسموم کردن مالک گمارد. آن مرد در نیمه های راه به مالک و عائله اش ملحق شد و به خدمتش کمر همت بست و منافقانه در خدمت گزاری به مالک واحترام به علی(ع) و خاندان بنی هاشم نهایت سعی و تلاش را از خود نشان داد. از همین رو مالک به او اعتماد و اطمینان کرد تا اینکه به قلزم- درنزدیکی رود نیل – رسیدند.  مالک آب طلب کرد، همان مرد خائن گفت: آیاشربت آمیخته به آرد سرخ کرده می خوری؟ او در این محل شربت سویق را که به سمی کشنده آلوده کرده بود به مالک اشتر داد و مالک ساعاتی پس از نوشیدن آن جان سپرد و بدین گونه شمشیر برنده اسلام در غلاف فرو رفت. سپس همراهان مالک هر کجا آن مأمور را تعقیب کردند وی را نیافتند.(4)
همین که خبر شهادت مالک به مردم عراق و امیرالمؤمنین رسید، همه در ماتم و اندوه فرو رفتند و در این میان امیرالمؤمنین از همه بیشتر در مرگ مالک سوخت؛ به طوری که باصدای بلند در غم شهادت او گریست و این چنین فرمود:
ما ازخداییم و به سوی او باز می گردیم و ستایش و حمد برای خداوندی است که پروردگار جهانیان است. خدایا، من مصیبت مالک را در راه تو به حساب می آورم، زیرا مرگ او از مصیبت های روزگار است. رحمت خدا برمالک باد، که او به پیمان خود وفا کرد و عمر خود را به پایان رساند و پروردگار خود را ملاقات کرد. با اینکه ما با خود عهد بستیم که پس از پیامبرخدا(ص) بر هر مصیبتی شکیبا باشیم، با این حال می گویم که این مصیبت ما را غمگین و ناراحت کرد.(5)
اما در شام وقتی معاویه از شهادت مالک آگاه شد بسیار شادمانی نمود و مردم شام را گرد آورد وگفت:
علی(ع) دودست داشت؛ یکی عمار یاسر بود که در صفین قطع شد ودست دیگرش مالک اشتر بود که امروز قطع شد و مردم بی خبر شام از مرگ مالک خوش حال شدند وبه یکدیگر تبریک گفتند.(6)
پایان...

منابع:
1- شرح ابن ابی الحدید ج6،ص 73 –امالی مفید،ص80
2- شرح ابن ابی الحدید ج6،ص73
3- شرح ابن ابی الحدید ج6،ص75 –امالی مفید ص 81 – نهج البلاغه نامه 38 – الاختصاص ص 75
4- شرح ابن ابی الحدید ج6 ص76 –تاریخ یعقوبی ج5 ،ص95 وج2،ص194
5- اعیان الشیعه ج9 ص39
6- الاختصاص ص 81-الامالی مفید ص83