عشق علی علیه السلام... کمیل (قسمت سوم)

عشق علی علیه السلام... کمیل (قسمت سوم)

سال 81 هجری عبدالرحمان بن اشعث که از اشراف قحطان بود و در زابلستان مشغول جنگ به نفع حجاج بن یوسف بود، نامه ای از او دریافت نمود که در آن عبدالرحمان را به ضعف نسبت داده بود. عبدالرحمان برآشفت و با لشکر خود که اهل عراق و دشمن حجاج بودند جهت جنگ با وی روانه عراق شد. حجاج با گروهی از شامیان به مقابله با او رفت و در نزدیکی شوشتر جنگی در گرفت و حجاج شکست خورد وبه بصره گریخت. (1)
در سال 82 و یا 83 حجاج از بصره به کوفه برای جنگ با عبدالرحمان وارد جنگی صد وسه روزه شد و در پایان کار با اینکه سپاه عبدالرحمان بر سپاه حجاج غلبه یافته بود ولی به عللی سپاه عبدالرحمان پا به فرار گذاشته و شکست خوردند.
حجاج وارد کوفه شد و به مدت یک ماه در آنجا اقامت کرد و اهل شام را در خانه های اهل کوفه منزل داد. او نخستین کسی بود که سپاهیان را در خانۀ مردم جای داد. 
حجاج در کوفه از مردم بیعت می گرفت و هر کس که بیعت می کرد و به این جمله اقرار می نمود که من کافر شده بودم، آزاد و گرنه کشته می شد و بدین طریق بسیاری از مردم را گردن زد.(2)
هنگامی که حجاج وارد کوفه شد، کمیل بن زیاد را فرا خواند اما او گریخت. حجاج طایفه او را تعقیب نموده و مردم نخع را مؤاخذه کرد و آن حقوقی که بیت المال به قبیله کمیل می دادند را قطع کرد. کمیل که از این موضوع آگاه شد با خود گفت من پیرمردی سالخورده ام و عمرم به سر آمده، روا نیست که به خاطر من حقوق قبیله ام  قطع شود؛ بنابراین از آنجا که گریخته بود بازگشت و به کوفه رفت و به دست خود، خودش را تسلیم حجاج نمود.
حجاج با دیدن کمیل به او گفت: 
تو بودی که می خواستی از عثمان خلیفه سوم قصاص بگیری؟ همیشه می خواستم به تو دست یابم.
کمیل گفت:  
به خدا نمی دانم از کداممان بیشتر خشمگینی؟ از عثمان که خود را درمعرض قصاص آورد و یا از من؟
آنگاه کمیل گفت:
ای مرد ثقفی، دندان برای من مفشار و چون توده شن بر من مریز و چون گرگ دندان منمای! به خدا از عمر من چیزی نمانده، هرچه می خواهی بکن که وعده گاه به نزد خداست و از پس کشته شدن حساب هست. همانا امیرالمؤمنین علی(ع) به من خبر داده که تو قاتل من خواهی بود. 
حجاج گفت:حجت بر ضد توست. 
کمیل گفت: اگر داوری به دست تو باشد چنین است.
حجاج گفت: آری تو از جمله قاتلان عثمان بوده ای و عثمان را خلع کرده ای و باید گردن زده شوی. آنگاه گردنش را زدند و بدین طریق کمیل بن زیاد یار امیرالمؤمنین و محرم اسرار او در سن نود سالگی به شهادت رسید.(3) قبر کمیل در ثَوِیّه مابین نجف و کوفه و در نزدیکی قبر میثم تمار یکی دیگر از یاران وعاشقان امیرالمؤمنین علی(ع) است.
یکی از مهمترین احادیثی که حضرت علی(ع) برای کمیل نقل کرده اند دعای خضر یا همان دعای کمیل است که تأکید بسیار هم به قرائت آن داشته اند.
حضرت علی(ع) در اواخر عمر خود به محرم اسرار خود کمیل بن زیاد نخعی در مورد مسائل امامت و ولایت و معرفت و امور اخلاقی و... وصیت هایی می کنند که در پایان به قسمت هایی از آن اشاره می کنیم:
ای کمیل، هر روزی را به نام خداوند نام گذاری کن وهیچ قدرت و نیرویی جز به خداوند نیست و توکل برخدا کن و ما اهل بیت را یاد بنما و به نام های ما نامگذاری کن و درود بر ما اهل بیت بفرست و پناه ببر به خدا و پروردگار ما و به واسطه آن شیطان را از خود دور گردان ....
....ای کمیل هیچ علمی نیست مگر آنکه من آن را گشوده ام و هیچ سری نیست مگر آنکه حضرت قائم(عج) آن را به پایان می رساند ...ای کمیل از جدل بپرهیز، زیرا که در صورت انجام آن به نادانان می پیوندی و برادری را تباه می کنی... ای کمیل، من خداوند را ستایش می کنم بر توفیقی که به من و به مؤمنین در حال عطا فرمود. ای کمیل، همگی به سوی آخرت می روند و هر کسی که در دنیا میل به سوی آخرت داشته باشد ثواب خداوند عز وجل  و درجات عالی بهشت از آن اوست که جز پرهیزگار آن را به ارث نمی برد.(4)
روحش شاد وبا مولایمان امیرالمؤمنین محشور باد.  
پایان

منابع:
1-تاریخ اسلام دکتر فیاض ص 187
2- تاریخ طبری ج هشتم و تاریخ یعقوبی ج 2 ص 230 
3- منتهی الآمال ج 1 ص255 وطرایق الحقایق ج2 ص 89
4- ارشادالقلوب دیلمی ج1 ص102