عشق علی علیه السلام...قنبر (قسمت دوم)

عشق علی علیه السلام...قنبر (قسمت دوم)

ارادت و عشقی که از مولا علی(ع) در وجود قنبر بود باعث شد که دیگر اصحاب هم به قنبر محبت و احترام بگذارند ولی گاهی اوقات این احترام یاران باعث اذیت قنبر میشد. روزی یکی از یاران حضرت (ع) با یکی از دشمنان آن حضرت در کنار هم نشسته بودند که ناگهان قنبر از دور پیدا شد. آن شخص شیعه با مشاهده قنبر قیام کرد و به احترام او سرپا ایستاد. 
آن مرد بدخواه گفت: مگر قنبر کیست که تو این گونه او را احترام کردی؟ او گفت: آیا به کسی که ملائکه بال خود را زیر پای او می گسترانند، احترام نگذارم؟ شخص مخالف از روی عصبانیت قنبر را فرا خواند و با ذکر بهانه ای به وی دشنام داد و چند ضربه ای به او زد. 
خبر این ماجرا به امیرالمؤمنین رسید. از قضا ماری آن شخص شیعه را که به قنبر احترام کرده بود گزید. حضرت جهت عیادت به منزل وی رفت و دید که آن مرد از شدت درد به خود می پیچد و می نالد. حضرت با مشاهده حال او فرمود: آیا می دانی تو خود باعث این مصیبت شده ای؟ آن شخص عرض کرد برای چه؟ حضرت فرمودند: تو خوب می دانستی فلانی دشمن و مخالف ماست. با این حال پیش او به قنبر احترام زیادی گذاشتی که حساسیت وحسادت او را برانگیختی و او را نا خودآگاه تحریک نمودی که به قنبر اهانت کند و او را اذیت نماید و به این ترتیب تو موجب آزار قنبر شدی. بنابراین اگر میخواهی خداوند تو را عافیت وسلامت عطا کند، عهد کن دیگر در برابر دشمنان ما با ما و دوستان ما به گونه ای رفتارنکنی که بیم گزندی بر ما باشد. (۱)
قنبر تا آخرین ساعات عمر در عشق و ایمان به ولایت مولایش امیرالمؤمنین علی(ع) باقی ماند و سرانجام در همین راه به شهادت رسید. 
مورخان نقل کرده اند: یکی از روزها حجاج بن یوسف ثقفی به اطرافیان خود گفت: آرزو مندم یکی از اصحاب علی(ع) را به چنگ آورم و با ریختن خونش به درگاه خداوند تقرب جویم!!! 
درباریان نام قنبر را بردند وخواستند که قنبر یار دیرین علی(ع) را مجازات نماید ! حجاج قبول کرد و دستور داد او را احضار کردند. وقتی قنبر وارد شد، حجاج به او گفت: تو کیستی؟ 
قنبر در پاسخ گفت: 
من غلام آن کسی هستم که با دو شمشیر و دو نیزه در راه خدا جنگید و به دو قبله نماز خواند و  دو نوبت با رسول خدا (ص) بیعت کرد و دو نوبت هجرت نمود و لحظه و چشم به هم زدنی کافر نشد. من غلام صالح مؤمنان و وارث انبیاء و بهترین اوصیا، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) هستم ...
حجاج چون این سخنان را از قنبر شنید در غضب رفت و از شدت کینه و خشم بی درنگ و بدون سوأل دیگری دستور داد گردن قنبر را زدند و آن مرد خدا و یار و همراه امیرالمؤمنین را به شهادت برسانند. (۲) 
روحش همچون جسمش با مولای مظلومان امیرالمؤمنین محشور باشد ان شاءالله...
پایان

منابع:
1_ مستدرک سفینه البحار ج8 ص604
۲_ بحار الانوار ج42 ص136 و معجم رجال الحدیث ج14 ص86 و ارشاد ج1 ص 328