عشق علی علیه السلام... صعصعه بن صوحان (قسمت اول)

عشق علی علیه السلام... صعصعه بن صوحان (قسمت اول)

با ورق زدن تک تک برگ های دفتر تاریخ با افرادی روبه رو می شویم که چون ستاره ای درخشان شب های تاریک روزگار را روشن کرده و باعث امید و افتخار همه شیعیان می‌شوند. در دفتر تاریخ شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از ستارگانی چون سلمان و مقداد و اباذر و میثم و اویس به ستاره درخشانی چون «صعصعه بن صوحان عبدی» بر میخوریم که مایه افتخار و سربلندی و عزت همه مسلمانان است به نحوی که حتی دشمنان امیرالمؤمنین هم از او به عنوان افتخاران روزگار یاد می‌کنند. 

«صعصعه» فرزند «صوحان» همچون دو برادر خود «زید» و «سیحان» از سادات و بزرگان قبیلة عبدالقیس بود. او دوران کودکی را در زمان رسول خدا (ص) سپری کرد و مسلمان شد اما توفیق دیدار روی مبارک پیامبر(ص) را نیافت و به همین دلیل از تابعین به شمار می آید. وی از رؤسای قوم خود در کوفه بود و مردی فصیح، فاضل، دین دار و سخن وری توانا و از اصحاب امیرالمؤمنین به شمار می آمد. (1)
عثمان در دوران خلافت یازده ساله خود مرتکب انحرافات و بدعت های گوناگونی شد . او در عصر خلافتش بنی امیه و افراد فاسق و سفیه را بر سر کارها می گمارد و غنیمت های بیت المال را به وفور به آنان می بخشید . اصحاب پیامبر را سبک و خوار می نمود و برخی از آنان را مورد اهانت و ضرب و شتم قرار می داد. عمار یاسر را کتک زد که سبب فتق او شد، عبدالله بن مسعود را دستور داد زدند و از مسجد پیامبر بیرون انداختند به طوری که استخوانهای دنده اش شکست و ابوذر غفاری را به ربذه تبعید کرد . در اواخر عمر خلافتش کسانی را که حتی به اصول اولیه اسلام پای بند نبودند بر شهر های بزرگ اسلامی گمارد ، از جمله ولید بن عقبه ، شراب خوار عیاش را بر کوفه حاکم نمود و چون رسوایی اش همه جا را فرا گرفت به طوری که حد شراب خواری درباره اش جاری شد ، او را برداشت و سعید بن عاص مرد فاسد دیگری را به جای او نشاند . این حاکم خود کامه هم برای بقای خود جمعی از بزرگان کوفه از جمله صعصعه و مالک اشتر و ... را به دستور عثمان به شام تبعید نمود.
از موارد سخنوری صعصعه می توان به این مورد اشاره کرد که روزی معاویه خطاب به سران کوفه که در شام در تبعید بودند گفت: به سرزمین مقدس انبیاء و رسل و به محل حشر و نشر بندگان (در قیامت) خوش آمدید . سپس در فضیلت خود گفت : نزد بهترین امیر آمدید که به بزرگان شما نیکی و به کوکان شما ترحم می کند و اگر همه مردم اولاد ابوسفیان بودند ، همگی مردانی حلیم و عاقل بودند .
معاویه می خواست با این سخنان  برای خود و شامیان فضیلتی اثبات کند و فکر نمی کرد صعصعه یک فرد تبعیدی پاسخ او را دهد ولی صعصعه با اشاره همراهان ، برخاست و در پاسخ معاویه پس از حمد خداوند و درود بر پیامبر (ص) چنین گفت : ای معاویه این که گفتی شام سرزمین مقدسی است ؛ همانا زمین افراد را مقدس نمی کند ، بلکه قداست آن بستگی به اعمال شایسته شان دارد ، و این که گفتی پیامبران در این سرزمین بودنه اند ، صحیح است ؛ اما فراعنه و اهل نفاق و شرک هم در اینجا بیش از انبیاء بوده اند و این که گفتی شام سرزمین حشر ونشر در قیامت است، بر فرض که بندگان خدا در این جا حشر ونشر شوند، اما دوری محشر برای مؤمن ضرری ندارد و نزدیکی آن برای منافق سودی ندارد . اما این که گفتی : اگر همه مردم اولاد ابوسفیان بودند ، همگی مردان حلیم و دانا بودند ، در این سخن هم اشتباه می کنی، زیرا مردم از فردی بهتر از ابوسفیان یعنی از حضرت آدم به دنیا آمده اند ، در میان آنان هم افرادی حکیم و دانا هست و هم منافق ، فاجر ، فاسق ، نادان و دیوانه وجود دارد.معاویه از پاسخ صعصعه خجل و ساکت شد و چیزی نگفت.(۲)
همین پاسخ های کوبنده و به جای صعصعه باعث شد که او و همراهانش از شام راهی مدینه شوند چرا که روزی معاویه صعصعه و دیگر یاران با ایمان او را که به شام تبعید شده بودند را جمع کرد و به خاطر اعتراض آنها به حاکم فاسق کوفه، آنان را توبیخ و تحقیر کرد ، اما صعصعه که تاب و تحمل گستاخی های معاویه را نداشت، بر خاست و پاسخ او را داد و خشم او را بر انگیخت ، لذا معاویه آنان را از شام بیرون و به مدینه فرستاد (۳)
پس از آنکه معاویه گروه تبعیدی کوفه را از شام به مدینه اعزام کرد تا عثمان خود درباره آنها تصمیم بگیرد ولی این گروه در مدینه ساکت نماندند و در برابر ناروا گویی عثمان هم اعتراض کردند لذا در یکی از روزها که عثمان بالای منبر بود صعصعه از پای منبر او برخاست و به اعتراض گفت: ای عثمان ، تو از راه اسلام برگشته ای و درنتیجه مردم نیز از مسیر منحرف گشته اند ، به راه راست درآی تامردم نیز به راه راست درآیند ، آن روز عثمان سکوت کرد.
در روز دیگر صعصعه برخاست و در مقام اعتراض به راه و رسم عثمان بسیار سخن گفت تا اینکه عثمان به خشم آمد و به مردم گفت: ای مردم، این آدم پرحرف و بیهوده گو نه از خدا چیزی می داند و نمی داند که او درکجاست، حال می خواهد مرا موعظه کند. 
صعصعه بلافاصله گفت: ای عثمان ، این که گفتی من از خدا چیزی نمی دانم بدان که« فإنّ الله رَبُّنا وربُّ آبائنا الأولین؛ همانا، اوپروردگار ما و پروردگار اجداد اولین ماست» اما اینکه گفتی نمی دانم خدا در کجاست، باید بگویم : «فإنّ الله لَبِالمرصاد؛ همانا خداوند در کمین ستمگران است.» و بعد این آیه را تلاوت کرد «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُم ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللهَ عَلی نَصرِهِم لَقَدِیرٌ(۴)؛خداوند به کسانی که مورد ظلم و ستم واقع شده اند اجازه پیکار داده است ، و خداوند برای یاری و پیروزی ستمدیدگان تواناست.» 
منابع:
۱)اسدالغابه ج3 ص20
۲) الاختصاص ص 64 و عقدالفرید ج3 ص366
۳) شرح ابن ابی الحدید ج2 ص130
۴) حج (22) آیه 38