عشق علی علیه السلام...مقداد (قسمت اول)

عشق علی علیه السلام...مقداد (قسمت اول)

مقداد همان دوست و یار مهربان و دلسوز اهل بیت و پیامبر است که از صحابه اربعه به شمار می آید و همیشه در کنار رسول خدا و گوش به فرمان یشان بود. او از پیشگامان دین اسلام و از افرادی است که مسلمان شدن خود را علنی اعلام کرد و برای دفاع از عقاید خود دو بار هجرت کرد. یکبار به حبشه و یکبار هم به مدینه.(1) 

او درکنار پیامبر خدا در جنگ های بدر، احد، خندق و دیگر غزوات شرکت کرد وپا در رکاب پیامبر خدا بود؛ گویند هنگامی که جعفر ابن ابیطالب از حبشه وارد مدینه شد، ظرفی پر از عطر و قطیفه ای برای پیامبر خدا سوغات آورد.پیامبر فرمود:
این قطیفه را به کسی خواهم داد که خدا ورسول او را دوست دارند و او نیز خدا و رسول را دوست دارد. اصحاب همگی در این باره می اندیشیدند تا ببینند این موهبت به چه کسی میرسد؟ پیامبر از حال علی(ع) جویا شد و عمار به دنبال مولا رفت و او را به حضور ایشان آورد؛ پیامبر(ص)قطیفه را به امیر المومنین دادند و ایشان نیز آن را به بازار مدینه بردند و فروختند و همۀ پول آن را میان فقرای مهاجر و انصار قسمت کردند و چیزی با خود به منزل نبرد. فردای آن روز، پیامبر باگروهی از اصحاب با علی(ع) ملاقات کردند و فرمودند:
یا علی، امروز مارا مهمان کن. علی(ع) دست خود را تهی می دید و از طرفی نمی توانست پیشنهاد رسول خدا(ص) را رد کند. از روی شرم و حیا عرض کرد:
اطاعت می کنم، بفرمایید برویم منزل.

حذیفه می گوید: 
من با چهار نفر از اصحاب پیامبر که عبارت بودند از سلمان، ابوذر، مقداد و عمار به همراه پیامبر وارد منزل علی شدیم. پس از آنکه در اتاق مهمانی نشستیم و علی به ما خوش آمد گفت، رفت ودر حجره ای بر همسرش فاطمه(س) وارد شد تا طعامی تهیه کنند. ایشان مشاهده کرد که در وسط حجره ظرفی پر از طعام که بخار از آن خارج می شد موجود است و آنقدر بوی مطبوعی دارد که تمام حجره را معطر کرده است. آن را برای ما آورد، ما با هم از آن طعام گوارا خوردیم. نه زیاد آمد ونه کم. سپس رسول اکرم(ص) نزد دخترش فاطمه(س) رفت و فرمود:
فاطمه جان این طعام را ازکجا آوردی؟
فاطمه عرض کرد: این طعام از جانب پروردگار رسیده بود. خداوند به هر کس بخواهد، روزی بی حساب می دهد.
پیامبر فرمود:
سپاس خدایی را که من نمردم تا از دخترم دیدم آنچه را که زکریا درمورد مریم مشاهده کرد و آن مائده بهشتی بود.(2)
مقداد به همراه رسول خدا مهمان علی و فاطمه شد و از غذایی تناول کرد که جز علی و یاران علی لایق خوردن آن نبودند.
رسول خدا در حق او جمله ایی فرمود که اگر هیچ دلیل و فضیلتی را در تاریخ برای مقداد نیابیم ، همین جمله کافی است و آن اینکه:
روزی جابر بن عبدالله انصاری راجع به سلمان، ابوذر، عمار و مقداد از رسول خدا(ص)سوأل کرد. حضرت درباره هر یک از آنان مطالبی فرمود، تا آنکه درباره مقداد چنین فرمودند:
مقداد از ماست. خداوند دشمن است باکسی که دشمن اوست و دوست است با کسی که دوست اوست.
جابر می گوید از رسول خدا درباره حضرت علی(ع) پرسیدم. فرمودند:
علی جان من است. دربارۀ امام حسن و امام حسین(ع) پرسیدم. فرمودند: این دو روح من هستند وحضرت فاطمه(س) مادرحسنین، دخترم است. هر کسی او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده است و هر کس باعث ناراحتی او شود مرا ناراحت کرده است. درپایان هم فرمودند:
من با کسانیکه با این افراد مبارزه می کنند مبارزه می کنم و به کسانیکه به این افراد علاقه دارند، علاقمندم. 
ای جابر! هرگاه خواستی دعا کنی ودعایت مستجاب شود، خدا را به نام ایشان بخوان. چرا که این نام ها عزیزترین نامها در پیشگاه خداوند هستند.(3)

منابع:
1- سیرۀ ابن هشام ج 2، ص 241 
2- اقتباس از تفسیر جامع ج 1 ص430 
 3-بحار الانوار ج 6