عشق علی علیه السلام... کمیل (قسمت دوم)

عشق علی علیه السلام... کمیل (قسمت دوم)

در یکی از شبها که حضرت امیر(ع) از مسجد کوفه خارج می شد و به سمت منزلش می رفت، کمیل او را همراهی می نمود در حالی که یک چهارم از شب گذشته بود. در طول راه به جلوی درب خانه مردی که با صدای غمناکی قرآن می خواند رسیدند. کمیل در باطنش آن مرد را تحسین نمود و از حال او در شگفت شد. اما چیزی به زبان نیاورد. حضرت متوجه حال درونی کمیل شده و به او فرمود: ای کمیل! طنین صدای این مرد تو را به شگفتی وا ندارد که او از اهل جهنم است و بعداً تو را از آن آگاه خواهم نمود. 
کمیل از مکاشفۀ حضرت از اندرون او و گواهی دادن به اهل آتش بودن آن مرد با آنکه در حالت خوشی مشغول تلاوت قرآن بود، متحیر و مبهوت گردید تا آنکه مدت زمانی گذشت و واقعۀ خوارج و نهروان پیش آمد و در پایان آن، حضرت علی(ع) در حضور کمیل فرمودند: 
ای کمیل، این سر متعلق به همان مردی بود که در کوفه آن شب قرآن می خواند واینک جزء کشته شدگان خوارج است. کمیل متعجب شد و بر روی پاهای حضرت افتاد و بوسید و از خداوند طلب آمرزش نمود. (1)
پس از مدتی معاویه یکی از افراد خود به نام عبدالرحمان اَشتَم را با لشکری آراسته و نامزد ولایت جزیره نمود و به وی دستور داد که بدانجا رفته و هر کس از اصحاب علی(ع) را که دید او را کشته و غارت نماید. وی به سوی جزیره روانه شد. در آن هنگام ولایت جزیره با شبث بن عامر  از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بود که در نصیبین مستقر بود. شبث چونکه خبر حمله عبدالرحمان را شنید طی نامه ای کمیل را از ماجرا آگاه نمود. کمیل در جواب نوشت: اما بعد، نامه تو رسید؛مضمون معلوم گشت. در این کار بسیار تأمل کردم. رأی من بر این قرار گرفت به نزد تو آیم. این نامه را نوشتم و در پی نامه می رسم والسلام . 
کمیل با تعدادی از یاران خود به جنگ با عبدالرحمان پرداخت و با تلاش فراوان توانست بر لشکر او پیروز شود و گروه زیادی از شامیان را بکشد ولی از یاران او تنها دو تن به شهادت رسیدند. کمیل به دستور حضرت علی(ع) فرمان داد کسی به دنبال فراریان نرود و هر کسی که از جنگ پشت نموده را تعقیب نکنند و مجروح ها را هم نکشند.
سپس مژده فتح را برای حضرت علی(ع) گزارش نمود. حضرت نامه ای به شرح ذیل خطاب به کمیل نوشت:
اما بعد، حمد خداوند جل جلاله را باد که درحق بندگان خودآنچنان که خواهد، احسان فرماید و آن کس که خواهد به نصرت عزیز گرداند. کمکی که تو به مسلمانان دادی و معونتی که کردی و طریق فرمانبرداری امام و مقتدای خویش را پیمودی، معلوم گردید. همیشه گمان من به تو همین بوده و هر حسابی که در انتظام مهمات از تو گرفته ام، لایق بوده است. خداوند متعال جزای خیر به تو بدهد و جماعتی را که به یاری تو آمده وبذل جان نمودند، خداوند به آنها پاداش نیکو دهد. این نوبت که بی اجازه من به کفایت آن کار پرداختی، خود نیکو بود، اما می بایست که پس از این، هر مهمی که پیش می آید و هر کاری که در آن قدم خواهی نهاد، نخست مرا از کیفیت آن با خبر نمایی و دستور بخواهی تا آنچه صلاح کار باشد، باز گویم و از نیک و بد آن تو را خبر دهم. خداوند کفایت کند ظلم ظالمان را؛ ان الله عزیزحکیم. والسلام. (2)
پس از شهادت حضرت علی(ع) در رمضان سال 40 به دست ابن ملجم مرادی، مردم کوفه با امام حسن(ع) بیعت کردند و کمیل نیز با ابشان بیعت نمود و از اصحاب آن بزرگوار محسوب می شد.(3)
در زمان امام حسین(ع) قبل از وقایع عاشورا، دوستداران خاص اهل بیت(ع) از جمله کمیل و قنبر غلام امیرالمؤمنین در زندانهای معاویه و سپس در زندان های یزید به سر می بردند، ولی فردای روز عاشورا به همراه تعدادی از یاران وفادار حضرت علی(ع) از زندان آزاد شدند. (4)
کمیل که در اولین روز امامت سجاد(ع) از زندان یزید آزاد شد، افتخار درک زمان آن حضرت را پیدا نمود و برای همراهی دیگر یاران با وفای امیرالمؤمنین(ع) ضمن بیعت با چهارمین امام در صدد ادامه دادن به راه مقتدای خود بود و بعداً جنگ قراء را علیه حکومت اموی به راه انداخت.(5)
ادامه دارد...
منابع:

1- بحارالانوار جلد 33 ص399 
2- الغدیر ج21،ص28
3- بحارالانوار ج44 ،111
4- کمیل محرم اسرار امیرالمؤمنین ص145
5- کمیل محرم اسرار امیرالمؤمنین ص 152