عشق علی علیه السلام... حجر بن عدی (قسمت سوم)
در شب نوزدهم ماه رمضان حجر در مسجد کوفه مشغول عبادت و شب زنده داری بود ولی از رفت وآمدهای ابن ملجم، اشعث، شبیب و وردان دریافت که توطئه ای در کار است و در فکر ضربه زدن به رکن عالم هستی امیر المؤمنین علی(ع) هستند. لذا خطاب به اشعث گفت: ای اعور (یک چشم )، قصد کشتن علی را داری؟ این را گفت و از درِ مسجد به سوی خانه علی(ع) خارج شد تا آن حضرت را از آنچه دیده بود و شنیده بود با خبر سازد و نگرانی خود را به اطلاع آن حضرت برساند تا در رفت و آمد خود احتیاط بیشتری به کار بندد. اما هزاران اسف و اندوه که قضا بر آن شد که حضرت از راهی دیگر به مسجد آید و قبل از آنکه حجر آن حضرت را زیارت کند، امام داخل مسجد شد و به نماز ایستاد و ابن ملجم کار خود را کرد و ضربه مسموم خود را بر فرق مبارک آن مظلوم تاریخ و وصی خاتم علی مرتضی فرود آورد!
حجر هنگامی که به مسجد وارد شد، دید مردم فریادشان بلند است و می گویند: علی را کشتند! علی را شهید کردند! (14)
حجر بن عدی در چند روزی که امیرالمؤمنین در بستر بیماری بودند به ملاقات ایشان می رفتند. در آن زمان حضرت به ایشان فرمود:
ای حجر، چه حالی خواهی داشت وقتی تو را به اعلان بی زاری از من بخوانند، چه خواهی گفت؟
حجر گفت:
یا علی به خدا سوگند، اگر با شمشیر قطعه قطعه ام کنند و آتش افروزند و مرا در آن افکنند دست از دوستی شما نخواهم کشید و جز به مدح شما لب نخواهم گشود.
امیر مؤمنان فرمود:
خداوند تو را در نیل به همه خیرات موفق دارد و تو را از جانب خاندان پیامبرت پاداش نیکو عطا فرماید. سپس در این موقع امام شیر طلب کرد و خورد و بعد فرمود: آگاه باشید، همانا این آخرین روزی من از دنیا بود. (15)
حجر بن عدی هم در زمان جنگ و هم در زمان صلح از ملازمین امام بود و همواره وفاداری خود را در حمایت از خاندان نبوت به اثبات رساند چرا که پس از شهادت امیرالمؤمنین علی(ع) حجر با فرزند گرامی ایشان حسن بن علی بیعت کرد و اطاعت و فرمانبرداری از دستوراتش را گردن نهاد و حتی در جنگی که بین امام مجتبی(ع) و معاویه رخ داد شرکت نمود(16) و پس از پیمان صلح امام با معاویه هم همچنان بر وفای به عهد خود با امام زمانش باقی ماند.
شهر کوفه که روزگاری مرکز حکومت دادگستر علی(ع) بود پس از یک سال از شهادت آن حضرت دیگر امنیت جانی و مالی نداشت؛ زیرا که معاویه افرادی را به فرمانداری کوفه منصوب می نمود دستور اکید می داد که با مردم به شدت و خشونت برخورد نمایند. حتی زمانی که مغیره بن شعبه که مردی خود خواه و جاه طلب بود را بر کوفه گمارد به او گفت:
من تو را به چند چیز سفارش می کنم. هرگز از شتم و توهین به علی بن ابی طالب چشم پوشی نکنی، بر عثمان شفقت نموده و آمرزش بخواهی و بر یاران علی عیب جویی و لعن کنی و هرگز به سخنان یاران علی گوش ندهی و پیروان عثمان را به خود نزدیک ساخته و به گزارش های آنان گوش فرا دهی. مغیره این فرد فرومایه گفته های معاویه را اجرا می کرد و از هیچ ظلمی ابا نداشت و در طول امارت و حکومتش همواره امام را لعن و اصحاب او را شکنجه می کرد. حجر بن عدی چون این رفتار غیر اسلامی مغیره را دید لب به اعتراض گشود و گفت:
ای مغیره، تو با لعن به علی خدا را لعن می کنی و ناسزا می گویی؛ ای مغیره من گواهی می دهم کسانی را که تو عیب جویی می کنی (علی و یارانش) شایسته فضیلت و ستایش اند و کسانی را که می ستایی (عثمان و یارانش) حقا شایسته به عیب جویی اند.
مغیره در خشم رفت و در پاسخ حجر گفت: وای بر تو از امیر بترس و از خشم او در هراس باش، چرا که خشم او امثال تو را هلاک خواهد کرد. (17)
زیاد بن ابیه حاکم بصره بود که پس از مرگ مغیره در سال 51 هجری از طرف معاویه با حفظ سمت قبلی خود به حکومت کوفه منصوب شد. از این رو شش ماه از سال را در بصره و شش ماه دیگر را در کوفه حکومت می کرد. زمانی که در بصره به سر می برد عمرو بن حریث را به جانشینی خود برای کوفه انتخاب کرده بود. حجر بن عدی و جمعی از شیعیان مخلص امام علی (ع) در نبود «زیاد» فرصت را مغتنم شمردند و آشکارا لعن بر معاویه را به زبان می آوردند و از اطاعت عمرو بن حریث سرباز می زدند.
جاسوسان خبرها را به «زیاد» رساندند و باعث شدند که به کوفه بازگردد و او توانست با یک نقشه ماهرانه گروهی از هواداران حجر را از او جدا سازد و اطراف او را خالی کند. سپس به «شداد» رئیس شرطه ها دستور داد که حجر را دستگیر کند و اگر دوستداران او مانع شدند با آنها به مبارزه بپردازد.
ادامه دارد....
منابع:
14)شرح ابن ابی الحدید ج6 ص 117
15) بحار الانوار ج 42 ص290
16) شرح ابن ابی الحدید ج 16 ص 26
17)تاریخ طبری ج5 ص254