عشق علی علیه السلام...اباذر غفاری (قسمت دوم)
ادامه از قسمت قبل...
سحر شد و لحظه وصال نزدیک و دوست جدیدم آماده...
با من عهد کرد که با کمی فاصله از پشت سر به دنبالش بروم و حتی علامتی را به عنوان نشانه قرار داد که اگر خطری بود من برگردم. او از خانه بیرون رفت و من هم به دنبالش. از هر کوچه ایی عبور می کرد من هم همان جا را می گذراندم تا دیدم از دری داخل خانه ای شد. من هم پشت سرش وارد شدم سپس داخل اتاقی رفت. من هم وارد شدم شخصی آنجا بود. با صدایی لرزان ولی پر از احساس وحرارت گفتم: سلام علیکم... آن شخص چهره ایی نورانی داشت و در جواب من فرمود: وعلیکم السلام ورحمت الله وبرکاته...
بین من و رسول خدا صحبت هایی رد وبدل شد و ساعت ها با هم صحبت کردیم. گویی پس از سالها دوری به مقصود خود رسیده بودم ومن همه اینها را مدیون علی ابن ابی طالب بودم. چرا که او دست من را در دستان پیامبر خدا گذاشته بود و راه اسلام و پیامبرش را به من نشان داده بود. به راستی که علی خوب امام و راهنمایی است...
بعد از صحبت هایم با پیامبر شهادتین را بر زبان جاری کردم و عنوان چهارمین ویا پنجمین مسلمان را گرفتم.(1) با پیامبر عهد بستم که تا آخر عمر جز حقیقت و راستی چیز دیگری نگویم، حتی اگر به ضرر جان و مالم تمام شود.
بعد از مدت کوتاهی که در مکه بودم به دستور رسول خدا به قبیله خود باز گشتم و خانواده و اقوام و قبیله ام را به دین اسلام دعوت کردم.(2) تا جایی که بعد از مدت کوتاهی، بزرگ قبیله غفار با پیامبر عهد وپیمان بست ومسلمان شد.
پس از هجرت با خانواده خود به مدینه رفتم و در محضر رسول خدا ودوشادوش ایشان و مولایم امیرالمومنین علی(ع) در خدمت اسلام بودم.
رسول خدا می فرمودند در امت اسلامی راستگو تر از ابوذر کسی نیست!
به یاد دارم روزی در حضور اصحاب نشسته بودم و درباره فضائل امت اسلامی صحبت می کردم که مولایم علی(ع) را دیدم. به او اشاره کردم وگفتم:
«برادران، بدانید که بهترین امت ها، امت مولایم علی(ع)است؛ چرا که او تقسیم کننده بهشت میان بهشتیان و دوزخ میان دوزخیان است و ایشان حجت خداوند هستند بر روی زمین» می دانستم که این گفته من برای منافقین سخت و دردآور است و آنها را به سمت پیامبر می کشاند. ولی زمانی که پیامبر خدا از گفته من آگاه شدند فرمودند:
«آسمان سایه نیفکنده و زمین حمل نکرده است مردی را که از ابوذر راستگوتر باشد.»(3)
هیچ وقت فراموش نمی کنم زمانی که رسول خدا را غسل و کفن کردیم و زمانی که مولایم علی قصد داشتند بر پیکر ایشان نماز بخوانند فقط من وسلمان و مقداد و بانو فاطمه زهرا(س) و دو فرزند دلبندشان حسنین(ع)به مولا اقتدا کردیم. پس از نماز و دفن پیامبر(ص) برادرم سلمان از ماجرای ننگین سقیفه با مولا امیرالمومنین علی(ع) سخن گفت و آن بزرگوار فرمودند:
این مردم چقدر زود رسول خدا را تکذیب کردند و از اوامر مؤکد او سرپیچی کردند!
مولایم علی(ع) درست می فرمودند؛چقدر زود همه پیامبر(ص) را فراموش کرده بودند! چقدر زود همه غدیر خم را فراموش کرده بودند! چقدر زود...
ادامه دارد...
منابع:
1-تهذیب التهذیب ج1، ص101 ومستدرک الحاکم ج3،ص384 ومعرفت الصحابه ج1،ص457 وشرح ابن ابی الحدید ج13،ص224
2- منتهی الآمال شرح حال ابوذر
3- حیوه القلوب ج2،ص924 و اعیان الشیعه ص359 وبحار الانوار ج6،ص1008